خانه‌ای برای صدای ایمان و امید

هم بازی

واسه بازی کردن یک نفر کم دارم

حاضری یک بار همبازی من باشی

رقیه سادات

میشه توی چشمات

چش بدوزم گرم صحبت کردن باشی

واسه امشبمون مامانو راضی کردم

با چادر تو اتاق خونه سازی کردم

با تو بازی کردم

یکی از عروسک هامو تو کاغذ میپیچم

شاید این عروسک یه روزی زائر حرم شد

روی کیکی که پخته برات مامانم امشب

سه تا شمع میذارم به جای کیک تولد

با یدونه

از دعاهات

زندگیمو

باز دوباره زیر و رو کن

با همون دست کوچیکت

یه زیارتم برا من آرزو کن

چی قشنگ تر از این

یه روزی از خواب پاشم

چشامو وا کنم توی صحنت باشم

تو حرم پیدا شم

یه روزی با مامان و بابام واسه زیارت

تو حرم میشینم تو میای میشینی پیشم

عروسک هامو تو چمدون واست میارم

با تو این دفعه توی حرم هم بازی میشم

یکی از عروسک هامو تو کاغذ میپیچم

شاید این عروسک یه روزی زائر حرم شد

روی کیکی که پخته برات مامانم امشب

سه تا شمع میذارم به جای کیک تولد

دیدگاهتان را بنویسید